دل نوشته

شمایی که تا دیروز چشم چشم دو ابرو میکشیدی!حالا واسه ما خط و نشون نکش...


برچسب‌ها:
تاريخ : دو شنبه 14 ارديبهشت 1394برچسب:, | 12:30 | نویسنده : شراره |

باید آهسته رفت...

آنقدر آهسته که روزی دلش برای صدای قدمهایت هم تنگ شود...

این است سزای کسی که قدرت را نمی داند


برچسب‌ها:
تاريخ : دو شنبه 14 ارديبهشت 1394برچسب:, | 12:28 | نویسنده : شراره |

گفته بودم با دلم بازی نکن دیدی خرابش کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دیگه عاشق نمیشه................


برچسب‌ها:
تاريخ : دو شنبه 14 ارديبهشت 1394برچسب:, | 10:52 | نویسنده : شراره |

رسم روز ها همین گونه است...

می آیند و می روند...

بی صدا... آهسته...

با خود عشقی نا خواسته می آورند ووقتی غرق شدی نا خواسته نیز می برند عشقت را

نظر ما در این میان برای کسی کوچکترین ارزشی ندارد...فقط خاطره ای حک می کنند روی قلبت

روزهای بعدی نیز می آیندو به اجبار خاطرات خود را به جا می گذارند

اما...

با دلتنگی و جدایی که به تازگی روی دلت سنگینی می کند...


برچسب‌ها:
تاريخ : چهار شنبه 9 ارديبهشت 1394برچسب:, | 12:45 | نویسنده : شراره |

هنگامی که مردم مرا دیر به خاک بسپارید،دوستانم عادت دارند دیر بیایند


برچسب‌ها:
تاريخ : چهار شنبه 9 ارديبهشت 1394برچسب:, | 12:33 | نویسنده : شراره |

بربستره ی غلیظ گناهان خود دست می کشم و روی آن چنین می نویسم:

گناهکار،گناهکار،گناهکارم من...

خدایا گناهکارم؟...

جزاین واژه ای بر خود و اعمالم نتوانم گذاشت...

چه کردم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟...

در این دنیای بزرگ...

بین آدم هایی که کم و بیش خود به آغوش گناهان من روی آوردند.

من کیستم؟...

آیا تنها یک گناهکار؟

کسی که با ریا خوی گرفته بود...

با دروغ برادری می کرد...

بانیرنگ های فراوان ،این و آن را فریب میداد،اکنون پشیمان است...


برچسب‌ها:
تاريخ : چهار شنبه 9 ارديبهشت 1394برچسب:, | 12:28 | نویسنده : شراره |

خیلی وقتا باید بشینی یه گوشه و جریان زندگیت رو فقط مرور کنی بعدشم بگی به سلامتی خودم که انقدر تحمل داشتم!


برچسب‌ها:
تاريخ : چهار شنبه 9 ارديبهشت 1394برچسب:, | 10:57 | نویسنده : شراره |
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد